_شهاب تويي؟
_بدو اين لباسارو بپوش بريم
_طري چي؟
_اونا رفتن
_تو کجا لباستو عوض کردي؟
_خب رفتم طبقه بالا و لباس بود هم عوض کردم هم براي تو اوردم
_اگه ميديدنت چي؟
_فعلا که نديدن بدو بريم
_بريم
با احساس تکون خوردن چيزي از خواب بيدار شدم
کيارش بود که منو تو بغلش گرفته بود و با مو هام بازي ميکرد
لبخندي بهش زدم اما با به ياد اوردن کاراي چند ساعت پيشش اخمي کردم
هه عشق بازيشو کرد حالا هم اومده با من؟
رومو بر گردوندم سعي کردم از بغلش بيرون بيام
_کيانا چته؟
_من؟؟؟؟شما عيش و نوشتُ کردي حالا که کسي پيشت نيست اومدي سمت من؟
_کيانا اين جوري نگو
_پس چه جوري بگم؟؟؟خوبه با چشماي خودم ديدم
_ببين کيا
_حرف نزن بزار برم
_زنمي نميزارم
_نه اسميه نه چيزي کي گفته من زنِ تو هستم؟؟
_ميخواي بهت ثابت کنم؟
_نميتوني
پريد سمتم و با خشونت زياد شروع به بوسيدن لبام کرد
هر کاري کردم نتونستم از دستش خلاص بشم
هر چه بيشتر از لبام ميخورد انگار حريص تر ميشد
بالاخره دست کشيد
_کيانا عشق من زن من فقط تويي قبول دارم نبايد نگاهشم ميکردم اما خب براي اين که شک نکنن مجبور بودم باباش يکي از خلافکاراست اين جوري ميشه بهش نزديک شد
_نميخوام
_باشه اگه پرونده را بدم بره اشتي ميکني
_شايد
_نه ديگه
_خيلي خب قبول
_حالا که اشتي کردي بيا تا شوهر بودنمو هم بهت نشون بدم
_نه
_اره
_کيارش
_هميني که گفتم ميخوام امشب به صورت رسمي زنم بشي نازم نکن حالا ميخواي ؟
_سکوت علامت رضاست بانوي من
واقعاميخوام؟؟؟اره خب
......
خواب بيدار شدم مثل اين دو شب قبل بازم تو بغل کيارش بودم واي ديشب
با ياد اوري ديشب لبخندي زدم
واي لباس که نپوشيدم اروم طوري که کيارش بيدار نشه از جا بلند شدم که بلند شدن همانا و تير کشيدن کمرم و جيغم همانا
_چي شد کيانا خوبي گلم؟
_اره کيارش فقط کمرم تير کشيد
_عادت ميکني خوب ميشه
_چـــــــــــــــــــي؟من غلط کنم
_باشه بابا شوخي کردم تا ازدواج کاري باهات ندارم به يه شرط
_چي؟
_همين يه بار با من بياي
_کجا؟
_حموم
_هـــــــــا؟
_بيا ديگه جون من
_تو باز جون خودتو قسم دادي
_حالا بيا ديگه تو که اول و اخر مال خودمي
_نه من مال خودمم
_بيا جون من
_از دست تو
_اورين دخمل خوب
_مرض
_چرا؟
_همين جوري چون پرو ميشي
_تو حمومو بيا مشکلي نيست
_بي حيا
_چته خب زنمي ديگه
_اره خب بر منکرش لعنت
_پس بريم
_بريم
از زبون ترنم
با نوازشي از خواب بيدار شدم
_ديشب خيلي منتظرت بودم که بياي خونه کارت داشتم گوشيتم که جواب نميدادي چرا اين قدر دير اومدي؟
_تازه ميخواستم شبُ بمونم
_پاشو بيا تا بابات نرفته کارت داره
_باشه اومدم
لباسمو عوض کردم و رفتم پايين هرچند ميدونم در مورد چي ميخوان صحبت کنند
_سلام
بابا_سلام
مامان_بيا غذاتو بخور
بعد از صبحانه مامان سرشو با ظرفا جمع کرد
بابا_ببين ترنم تو ديگه بزرگ شدي کنکورتم دادي وقتشه که بچه بازي هاتو کنار بزاري
_و بشيني درستو بخوني
_کدوم درس؟ بايد سرو سامون بگيري
_ها؟
_امشب يه خواستگار خوب و خونواده دار مياد اگه خواستيش که بهتر نخواستيم بالاخره شتريه که درِ خونته
_ازدواج؟؟
_اره ديگه بزرگ شديا
_باشه بيان
مامان_مشکلي نداري؟
_نه خب بيان شايد ازش خوشم اومد شايدم نه
بابا_افرين دختر حرف گوش کن خودم
_خرم نکنيد ديگه
رفتم بالا
مامان_تري جايي نري امروزا
_باشه
فکر کنم خيلي تعجب کردند اولين خواستگاريه که هيچ جنگ جهانيو براي اومدنش راه نندختم خب اين عشقمه ديگه ارمان...
از خواب بيدار شدم تو بغل کيارش بودم واي ديشب!!!!
با ياد اوري ديشب لبخندي زدم
واي لباس که نپوشيدم
اروم از تخت بلند شدم تا کيارش از خواب بيدار نشه
اما بلند شدن همانا و تير کشيدن کمرم هم همانا و جيغ منم همانا
_کيانا گلم خوبي؟چي شدي؟؟
هه من ميخواستم کيارش بيدار نشه اين که سنگ کوب کرد بيچاره
_کيارش کمرم
خنديد_گلم کم کم عادت ميکني و خوب ميشي
_چــــــــي؟
_عادت ميکنيي
_غلط کنم
_شوخي کردم..تا عروسي کاريت ندارم البته به يه شرط
_چي؟؟
_با من بياي يه جايي
_کجا
_جاي دوري نيست
_کجا
_حموم
_هــــــــا؟
_چته؟؟خب زنميا
_بي حيا
_زنمي دلم ميخواد
_من کي زنت شدم؟
_ديشب
_مرض
_حقيقته ولي خدايي اگه ميخواي کمر دردت خوب بشه بايد بري حموم که خودت تنهايي هم امنيت نداره
_با تو امنيت داره
_اره
_مثل ديشب؟؟؟
_دقيقا جون من بريم ديگه؟؟
_مرضو جون من
_بريم؟
_بريم
از زبون ترنم
با نوازشي از خواب بيدار شدم
_سلام
_سلام ترنم ديشب کارت داشتم هرچي منتظرت نشستم نيومدي چرا اين قدر دير؟
_تازه نميخواستم بيام مثل شباي قبل
_حيف که به کيا اعتماد دارم وگرنه نميزاشتم از خونه بيرون بري بيا پايين صبحونه
_نميخوام
_بابات کارت داره
_باشه ميام
لباسمو عوض کردم و رفتم پايين تو اشپزخونه
من که ميدونم ميخواين درمورد شوورم باهام حرف بزنين هه دختراي مردم تا اسم شوهر مياد صدتا رنگ عوض ميکنن ما برعکس
_سلام
_سلام دخترم
مامان_بيا صبحونه بخور
صبحونه رو خوردم
بابا_دخترم تو ديگه بزرگ شدي کنکورتم دادي پس بايد
سريع اومد وسط حرفش
_بايد درسمُ بخونم
_کدوم درس؟؟بايد بچه بازيو کنار بزاري و سروسامون بگيري امشبم يه خواستگار خوب خانواده دار داري اگه نخواستيم يکي ديگه اما اين شتريه که بالاخره درِ خونته
_باشه بگين بيان شايد خوشم اومد شايدم نه
مامان_واقعا؟؟؟؟
_اره
بابا_افرين دختر حرف گوش کنم
_خرم نکنيد ديگه
رفتم بالا
مامان_امروز جايي نريا
_باشه
فکر کنم خيلي تعجب کردند و دهنشون باز موند اخه بار اوليه که خواستگار مياد و من جنگ جهاني راه نميندازم
البته ارمانم مثل بقيه نيست عقشمه..هه نه به باره ميگم ارمانم
واي حالا چي بپوشم؟چي کار کنم؟
رفتم کمک مامان اما با اين استرسي که من داشتم خيلي سريع لو ميرفتم
خاک تو سرت ترنم براي ماموريت ها که جونت در خطر بود اين قدر استرس نداشتي که حالا داري
بيخيال کمک کردن شدمو رفتم اتاقم زمان چه زود ميگذشتم ساعت 12 شد
رفتم ناهارمو خوردم و سعي کردم اروم باشم
رفتم بالا گوشيم زنگ خورد
_بله؟
_سلام چيه صدات پر از استرسه
_واي کيانا خيلي استرس دارم
_مهم عروس و شادوماده که هم ديگرُ پسنديدند پس استرست بيخوديه
_کيانا مياي اينجا؟
_من؟اخه من بيام اونجا چي بگم؟
_بيا
_رواني بيام بگم منم اومدم؟
_بياي استرسم کم ميشه
_خاک تو سرت
_مرض
_کوفت
_تو دلت
_تو جيگرت بسه خستم شد برو حموم اماده شو
_باشه
_با با ي
_خداحافظ
_خدا سعدي
_قطع کن ديگه
_استرستو کم کن تا قطع کنم
_پشت خطي دارم
_طرلانه
_اره خب
_باي
سريع قطع کردم درست حدس زده بودم طرلان بود
_بله؟
_و بلا
_چته؟
_با کي حرف ميزدي؟
_کيا
_کدوم؟
_کدوم نداره که
_داره کيانا يا کيارش؟
_مرض من چيکارم به کيارش؟
_چميدونم از خودت بپرس
يه يه ساعتي حرف مفت زديم و قطع کردم واقعا استرسم کم شد دم دوستام ولرم
حموم رفتم لباس پوشيدم ارايش ماتي هم کردم تا کارم تموم شد زنگ در به صدا در اومد
سريع رفتم پايين يه مرد خوش تيپ با يه زن خوشکل اومدن تو واي مامان باباش چه باکلاس هستند خب بايدم باشن مگه خودش نيست؟ارمان ترکيبي از مامان و باباش شده بود براي همينم خيلي خوشکله قربونش برم ايش اين حرفا چيه که دارم ميزنم؟؟
بالاخره اقامون هم وارد شد عجب دستِ گلي هم دستشه
يه دست گل بزرگ پر از گل هاي رز
احساساتش منو کشته
گلُ سمتم گرفت طوري که بقيه نشنون زمزمه وار گفت احوال خانم خودم
بيا اينجا هم دست از مسخره بازياش بر نميداره
منم طوري که فقط خودش بشنوه گفتم به کوري چشم اقامون خوبم
خنديد و رفت که بشينه
نشست روي يه مبل دونفره
باباش_دخترم اگه مشکلي نداري بيا اينجا پيش ارمان بشين
نگاهي به بابا کردم رضايتو تو چشماش ديدم پس از ارمان خوشش اومده خودمونيم اين ارمانم وارده ها رفت جايي نشست که من مجبور شم پيشش بشينم
بابا_برو دخترم
بلند شدم و کنارش نشستم لبخندي زد
_حسابتو ميرسم بيا از خجالت اب شدم
_خجالت نداره که زنمي
_هنوز که زنت نشدم
_بالاخره که ميشي
باباش و بابام با هم حرف ميزدند و مامانمُ مامانش هم باهم
حالا در مورد همه چيز هم حرف ميزدند جز ما خوابم گرفتا
باباش_خب بريم سرِ اصل مطلب همين طور که چند روز پيش خدمتتون عرض کردم و تحقيقات شما و غيره
ايناهم برن با هم حرف بزنند
بابا_بله تو تا جوانمون هم برن حرفاشونو بزنند
اينا تحقيم کردن؟؟؟مگه کي براي خواستگاري گفته بوده که وقت شده؟؟
رغتيم توي اتاقم
_حالا بايد چي بگيم؟
_من بايد بگم لازانيا و خورشت قيمه و ته چين خيلي دوست دارم بايد بلد باشي درست کني
_مرض
_چته خو؟
_ارمان کي براي خواستگاري گفتي که بابااينا تحقيق هم کردن؟
_سه هفته پيش
_چي؟
_اره ديگه
تعجبم بيشتر شد عجب اب زير کاهيه
صورتشو بهم نزديک کرد گرمي نفساشو احساس ميکردم
داغ شدم اين ميخواد چيکار کنه؟
فاصله صورتشو کم تر کرد چشمامو بستم لباشو روي لبام گذاشت و ارام بوسيد
_حالا بريم؟
احساس کردم سرخ شدم
_نه
_چرا؟
_اخه صورتم ضايع هست
_قربون زن خجالتيم بيا بريم
رفتيم پايين نگاه خيره همه رومون بود
باباش_خب عروس گلم نظرت چيه؟
حالا چي بگم؟؟؟ضايع هست که بگم بله که
نگاهي به بابا کردم
بابا_بگو دختر گلم
_هر چي بابام بگه قبوله
بابا_پس مبارکه؟؟؟
سکوت کردم
مامانش_قربون عروس گلم برم بيا ارمان حلقه را دست عروس گلم بکن
باباش_خب مهريه رو چه قدر بزاريم؟
ارمان_مي شه من بگم؟
بابا_بفرما
ارمان_هزارو سيصدو هفتاد و دو
اين که تاريخ تولدم بود ارمان از کجا ميدونست؟؟؟
همه قبول کردند
مامانش_پس فردا ارمان مياد دنبالت بريد براي ازمايش خون
_چشم
مامانش_بهم بگو نيکي جون
_چشم نيکي جون
خدا حافظي کردند و رفتند
بابا_ترنم راضي بودي؟
_شما راضي باشيد منم راضيم خب خستم صبح بايد زود بيدار شم فعلا
نظرات شما عزیزان: